به گزارش شهرآرانیوز؛ سالهای پایانی سده ۱۲ خورشیدی یکی از پرحاشیهترین ادوار تاریخ ایرانزمین محسوب میشود. در این دوران از یکسو کشور بهدلیل ضعف بالای حکومت مرکزی -چه از منظر قدرت نظامی و چه از منظر توانایی اقتصادی- بیشتر به یک مجموعه ملوکالطوایفی با یک حکومت مرکزی ظاهری تبدیل شده و از دیگرسو بیگانگان در تلاش برای کسب منافع بیشتر از این خاک زرخیز بودند. در این بین علاقه شدید شاهان قاجار به سفر اروپایی و خزانه خالی کشور و تجددخواهی برخی فعالان فرهنگیسیاسی وقت هم دستبهدست هم داده بود تا شکافی بزرگ در دل کشور بین مردم و حکومت ایجاد شود.
وضعیت خراسان در این دوران نسبت به بسیاری دیگر از نقاط کشور بدتر بود. روسیه تزاری با الگوبرداری از بریتانیا و باتوجهبه شرایط خاص کشور نهتنها چشم طمع به ذخایر این خطه داشت که در تلاش بود با ایجاد شرایطی مانند شرایط قرارداد آخال بار دیگر بخشی از خراسان را به سرزمین خود اضافه کند.
حاکمان منتصب به شاهان قاجار خراسان که همگی شاهزاده بودند هم به این دلیل که اغلب با دادن رشوههای بالا حکم فرمانروایی ایالت خراسان را در دست گرفته بودند، تنها بهدنبال کسب درآمد بیشتر از این خطه بودند و توجهی به وضعیت معاش و زندگی مردم نداشتند. در این میان اغلب تولیتهای روی کار آمده در آستانقدس هم تنها به فکر بهبود شرایط مالی اجتماعی خود و در موارد معدودی کسب وجهه اجتماعی بهتر بودند تا در بازگشت به پایتخت جایگاه بهتری در سیستم حکومتی پیدا کنند.
این شرایط باعث شده بود تنها پناه مردم علما و روحانیون باشند؛ روحانیونی که برخی، چون «آقازادهخراسانی» چهرههایی مستقل بودند و از طریق نشر دین و احکام مبین و پرورش شاگرد روزگار میگذراندند؛ یکی از برجستهترین این افراد که از منظر علم دین بهسان یک مرجع تقلید کامل است، «سیدعبدالمجید ثقةالاسلام» خادمباشی کشیک نخست حرمرضوی در سه دهه پایانی قرن ۱۲ خورشیدی است؛ مردی که اکنون از او به عنوان کسی یاد میشود که تلاش کرد پس از به توپ بستن حرممطهر، نظم را به این حریم مقدس بازگرداند.
ثقةالاسلامسیدعبدالمجید مجیدفیاض، سال۱۲۷۷ قمری (برابر با ۱۲۳۹ خورشیدی) در بالاخیابان مشهد به دنیا آمد. براساس آنچه مهدیولایی سال۱۳۴۳ در شماره۱۹ مجله نامه آستانقدس منتشر کرده است، نسب وی با هفده واسطه به شاه نعمتا... ولی و از طریق او به اسماعیلبنجعفرالصادق (ع) میرسد، اما در شجرهنامهای که میرزامحمدباقررضوی تهیه کرده و سال۱۳۵۲ در کتاب شجره طیبه منتشر شده، سیزده واسطه بین وی و شاهنعمتا... ولی مشخص شده است. در شجرهنامه تهیهشده توسط میرزایرضوی، سیدعبدالمجید نسل سوم میرزامهدیشهید، معروف به شهیدثالث، بزرگ خاندانهای شهیدی، فیاض، حبیباللهی، قوام شهیدی و...، معرفی شده است.
نکته جالبتوجه درباره اجداد وی-حداقل از دوران میرزامهدی به اینسو- خادمباشی بودن آنان در حرممطهررضوی است. این عنوان پس از سیدعبدالمجید هم به فرزندش علیاکبرخادمباشی رسید که بعدها با نام دکترعلیاکبرفیاض شناخته شد، اما پس از او با تغییر نظام داخلی آستانقدس کسی صاحب این لقب نشد.
سیدعبدالمجید پس از رسیدن به سن تمییز، نخستین آموزشها را نزد پدرش، میرزا علیاکبر، خادمباشی آستانه، فراگرفت؛ سپس برای آموختن علوم مقدماتی، منطق و مختصری از طب، نزد صدرالاطباء که برجستهترین عالم ساکن مشهد در سالهای میانه عهد ناصرالدینشاهی محسوب میشد، زانوی ادب بر زمین زد.
سیدعبدالمجید سپس چندسالی را نزد شیخالاسلام مشهد که او هم برترین چهره حوزه مشهد در آن ایام بود، شاگردی کرد و بعد از آن، برای آموختن بیشتر علوم دینی رهسپار عراق شد. وی دورانی را هم در نجف ساکن بود؛ مدتی را هم در درس شیخهادیتهرانی، از شاگردان برجسته شیخمرتضیانصاری و صاحب کتاب محجهالعلماء، شاگردی کرد و پس از کسب اجازه اجتهاد از وی به مشهد بازگشت.
نکته مهم درباره این دوره زندگی سیدعبدالمجید تأثیر ویژه دو استاد بزرگش در سبک زندگی آینده اوست. سیدعبدالمجید از یکسو گریزان بودن از نام و شهرت را از میرزا حبیبا... رشتی آموخت و ازدیگرسو مانند شیخهادیتهرانی در بیان اندیشهاش و مخالفت با آنچه خلاف دین میدانست، بهشدت تندوتیز و بهاصطلاح امروزی متعصب بود.
سیدعبدالمجید پس از بازگشت به مشهد، در نخستین گام در یکی از شبستانهای مسجد گوهرشاد (این شبستان تا سالهای سال به نام شبستان ثقةالاسلام شهرت داشت) به اقامه نماز پرداخت و همزمان به تدریس در همان شبستان و مدارس بالاسر، دودر، فاضلخان و سلیمانیه مبادرت کرد. او همزمان با تدریس، در مناسبتهای خاص به منبر میرفت و به ارشاد مردم میپرداخت و در کنار آن به عنوان قاضی به رفع دعاوی مردم، بهویژه اهل بازار، اقدام میکرد.
روزگار سیدعبدالمجید اینگونه طی میشد تا اینکه پس از فوت پدر، عنوان خادمباشی حرم حضرترضا (ع) از سوی تولیت وقت آستانقدس به او اعطا شد و پس از آن، او بهصورت رسمی از مدیران حرمرضوی شد. اندکی بعد و پس از سفر دوم ناصرالدینشاه به مشهد و آگاه شدن از خدمات سیدعبدالمجید، وی که در نزد مردم بهعنوان «ثقةالاسلام» شهر شناخته میشد، در فرمانی از سوی چهارمین شاه دودمان قاجار بهعنوان ثقةالاسلام خادمباشی به ناظمی ضریح مطهررضوی منصوب شد و بدینگونه به دومین شخص آستانقدس پس از متولیباشی تبدیل شد.
ناگفته نماند که سیدعبدالمجید در این دوران علاوه بر وظایف ذکرشده اقدام به نوشتن کتابی در طهارت و صلاه کرد. جایگاه سیدعبدالمجید در دوران سلطنت مظفرالدینشاه هم بهرغم تغییر متولی باشیها، تغییری نکرد و بههمیندلیل بهصورت غیررسمی او تبدیل به شخصیت نخست آستانقدس شد. درست به همین دلیل هم بود که محمدعلیشاه در اوج مخالفت با مشروطهخواهان تلاش کرد با صدور فرمانی جدید، سید را با خود همراه کند. محمدعلیشاه، در این فرمان ضمن اعطای یک خلعت و یک حلقه انگشتری الماس، سید را بهصورت رسمی و قانونی ملقب به ثقةالاسلام کرد تا عنوان مردمی وی، عنوانی رسمی و دولتی شود.
در ادامه، سیدعبدالمجید که براساس تفکر دینی خود، دلِ خوشی از مشروطه و مشروطهخواهان نداشت و آنان را افرادی ضداسلام و وابسته به انگلستان میدانست، در روزهای نخست این جریان با علم به اینکه سران شورش با محمدعلیشاه مخلوعشده توسط مشروطهخواهان هماهنگ هستند، مانند تولیت سکوت اختیار کرد؛ البته این سکوت دیری نپایید و خادمباشی با دیدن همراه شدن قوای روسیه با شورشیان و سپس اشغال شهر توسط ارتش روسیه تزاری، تغییر جهت داد و تلاش کرد از طریق گفتوگو با طرفین ماجرا تاحدامکان از آسیب دیدن حرممطهر جلوگیری کند، اما سران شورشیان مستقر در حرممطهر با وی همراهی نکردند و حرممطهر رضوی توسط قوای روسیه در فروردین۱۲۹۱ خورشیدی، در دوران تولیت مرتضیقلی خاننایینی به توپ بسته شد. ثقةالاسلامخادمباشی پس از این واقعه هم، همه تلاش خود را بهکار بست تا در سریعترین زمان ممکن خسارات وارده به حرممطهررضوی را جبران کند و در این راه از داشتههای مادی خود هم استفاده کرد.
خادمباشی که تا قبل از بهتوپبستن حرممطهر براساس تعصبات دینی و مخالفت با مشروطهخواهی نگاه مثبتی به روسیه تزاری داشت، پس از این واقعه، به آنان هم بدبین شد. این بدبینی تا آنجا پیش رفت که پسرش دکترعلیاکبرمجیدفیاض، بهعنوان یک تشنه علوم جدید، مجبور شد بسیار مخفیانه زبان روسی بیاموزد.
مرحومعبدالمجیدمجیدفیاض نوه خادمباشی در یادداشتی که در رثای عموی خود نوشته، با اشاره به یک ماجرا، چنین نوشته است: «ما قوم و خویشی داشتیم به نام میرزامهدیامینشهیدی که روزگاری هم در اداره پست و تلگراف شاغل بود؛ مردی بود اهل ذوق و مطالعه، با افکار ترقیخواهانه و روشن و جهانبینی وسیعتر از همسن وسالهای خود، یکی دوسالی از دکتر فیاض بزرگتر ولی به اقتضای روابطخانوادگی با هم معاشر. نمیدانم که چگونه، ولی میدانم که زبان روسی را در حد یک معلم
میدانست. دکترفیاض بهروایت عمه من که خواهر همسنوسال او بود و با تأیید پدر من، آموختن زبان روسی را نزد میرزامهدی امینشهیدی آغاز کرده بود، اما از ترس جناب ثقةالاسلام جرئت ابراز این کار خود را نداشت. راویان این روایت میگفتند هر وقت میرزا علیاکبر به توالت میرفت، ما از همین زمان اندک، برای انجام تکالیف درسی روسی استفاده میکرده و از ترس پدر، چارهای دیگر نداشته است...»
آخرین مواجهه سیاسی ثقةالاسلام در سالهای پایانی عمر بهدلیل گسترش هرجومرج در کشور و تغییر زیاد متولیان آستانقدس و البته دلزدگی نسبت به سیاست و مسائل سیاسی پس از جریان بهتوپبستن حرممطهر رضوی تنها به امور دینی میپرداخت. آخرین ردپایی که از وی در امور سیاسی دیده شده به دوران حضور کلنلمحمدتقیخان پسیان در مشهد بازمیگردد. وی در این دوران و در جریان بازداشت یاران قوامالسلطنه، والی معزول خراسان، مدت کوتاهی را در بازداشت کلنل بود، اما با وساطت علمای شهر، بهویژه مرحومآقازادهخراسانی آزاد شد.
ثقةالاسلام پس از آن، هنگام آغاز تلاش پسیان برای انجام اصلاحاتی در نحوه اداره آستانقدسرضوی به مخالفت با این امر پرداخت، اما با آگاه شدن از اهداف کلنل تغییرمشی داد و به همراهی با او اقدام کرد. این همراهی تا آنجا پیش رفت که پس از شهادت کلنلپسیان او در کنار مرحوم آقازاده در مراسم تشییع حاضر شد و برای پسیان عزاداری کرد.
میرزاسیدعبدالمجید ثقةالاسلام خادمباشی سرانجام پس از عمری تلاش در راه آنچه خود حق میدانست، در نیمه رمضان سال۱۳۴۱قمری (برابر ۹اردیبهشت ۱۳۰۲خورشیدی) درگذشت و پس از تشییعی باشکوه در رواق پشت سر مبارک صفه مرحوم قوامالملک شیرازی به خاک سپرده شد.
از او سه پسر به نامهای علیاکبر خادمباشی یا مجیدفیاض، سیدطاهرمجیدی و سیدعبدالحسین مجیدفیاض باقی ماند که در این بین علیاکبر خادمباشی بعدها با نام دکترعلیاکبرفیاض بهعنوان مؤسس دانشکده ادبیات مشهد راه پدر را در تلاش برای افزایش دانش و آگاهی مردم ادامه داد. سیدعبدالمجید مجیدفیاض، فرزند سیدعبدالحسین، هم شناختهشدهترین نوه ثقةالاسلام است که اهل فرهنگ و ادب مشهد او را بهعنوان مدیر نشریه ادبی هیرمند میشناسند.
منابع: جلد۱ مشاهیر مدفون در حرمرضوی، کارنامه فیاض، اثر دکتر سلمان ساکت؛ از باغ قصر تا قصر آرزوها، نوشته عبدالمجید فیاض؛ قیام کلنل محمدتقیخان پسیان، اثر علی آذری؛ شمسالشموس و نشریه نامه آستان قدس شماره ۱۹ سال ۱۳۴۳.